توشۀ سفر

روايت شده که امام زین‌العابدین(عليه‌السلام) از انگور خوشش می‌آمد و در روزی که روزه‌دار بود وقت افطار کنيز آن حضرت خوشه انگوری نزد ایشان آورد. در همين هنگام مستمندی نزد امام آمد و امام خوشه انگور را به او دادند. کنيز کسی را فرستاد تا آن خوشه انگور را از آن سائل خريداری کرده و دوباره نزد امام نهاد. در اين هنگام باز سائل ديگری آمد و امام خوشه انگور را به او بخشيد و کنيز هم باز کسی را فرستاد تا آن را از او خريداری کرده و نزد امام نهاد. در اين وقت مستمند سوم در خانه را نواخت و باز امام خوشه انگور را به او داد.(۱)

همچنین یکی از اصحاب امام سجاد(عليه‌السلام) نقل می‌کند: در شبی سرد آن حضرت را ديدم که کيسه آردی را بر دوش خود حمل می‌نمايد، پيش رفتم و گفتم: ای پسر رسول خدا اين چيست؟ امام پاسخ دادند: «قصد سفر دارم و توشه آن را به جای امنی حمل می‌نمايم». گفتم: غلام من آن را به جای شما حمل می‌کند، امام امتناع فرمودند؛ پس التماس کردم تا خود به جای امام آن کيسه را حمل کنم ولی امام با اصرار بر تصميم خود فرمودند: «کسی جز من نمی‌تواند آن‌چه باعث نجات من در اين سفر بوده و رسيدن مرا به مقصد نيکو می‌گرداند حمل کند، تو را به خدا سوگند می‌دهم که به راه خود بروی».
او برگشت و پس از چند روز امام زین‌العابدین(عليه‌السلام) را ديد، در حالی که گمان داشت امام به سفر رفته است. عرض کرد: ای پسر پيامبر اثری از آن سفری که فرموديد نمی‌بينم. امام در پاسخ فرمودند: «آن سفر چنان که تو پنداشتی نيست بلکه اين مرگ است که خود را برای آن مهيا می‌کنم، همانا آمادگی برای مرگ خودداری از حرام و سخاوتمندی در خيرات است».(۲)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. پیشوایان هدایت، ج۶ (زین العابدین حضرت امام سجاد علیه‌السلام)، ص۳۶؛ به نقل از محاسن ۲ /۳۶۱، فروع کافی ۶ /۳۵۰.
۲. همان؛ به نقل از علل الشرایع ۱/۲۷ و بحار ۴۶/۶۵-۶۶.

پدیدآورنده