شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دلاوری در نبرد خندق

در جنگ خندق هنگامی که عمر بن عبدود به میدان آمد، مسلمانان را به مبارزه طلبید، اما آنان در برابر عربده‌های او مهر سکوت بر لب زده، گویی پرنده بر سرشان نشسته بود. هر یک در اندیشۀ خود بودند و رویارویی با این جنگجو را فوق‌العاده دشوار تلقی می‌کردند.
رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «آیا هماوردی برایش وجود دارد؟» علی(علیه‌السلام) عرضه داشت: ای رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هماوردش منم. پیامبر به او دستور نشستن داد، عمرو بار دوّم و سوّم مبارز طلبید و جز علی کسی به‌پا نخاست.(۱) سرانجام به وی اجازه میدان داد و عمامۀ خود را بر سرش نهاد و شمشیرش را حمایل وی ساخت و زره خویش را بر اندام حضرت پوشاند و سپس دستان خود را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت:
«اللهم إنک اخذت عبیدة یوم بدر، و حمزه یوم احد و هذا علی أخی، و ابن عمّی فلا تذرنی فرداً و انت خیر الوارثین؛ پروردگارا! عُبیده را در روز بدر و حمزه را در اُحد از من گرفتی، اکنون این علی برادر و پسرعموی من است، تو که بهترین وارثان هستی، مرا تنها مگذار.» (۲)
علی(علیه‌السلام) به میدان شتافت و رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حق او فرمود: «برز الإیمان کلُه، إلی الشرک کلّهِ؛ اکنون تمام ایمان در برابر تمام شرک قرار گرفت.» (۳)
علی(علیه‌السلام) با دلی سرشار از اطمینان به یاری و حمایت الهی به سمت عمرو روانه شد. عمرو، از رویارویی ناگهانی با علی(علیه‌السلام) در نبرد با خود به تردید افتاد.
امام علی(علیه‌السلام) به عمرو فرمود: تو در دوران جاهلیت می‌گفتی هر کس سه خواسته از من بخواهد آن‌ها را برآورده خواهم ساخت.
گفت: آری؛
امام(علیه‌السلام) فرمود: نخست تو را دعوت می‌کنم به یگانگی خدا و رسالت محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) گواهی دهی و تسلیم پروردگار جهانیان گردی.
عمرو گفت: از این خواسته بگذر.
حضرت فرمود: اگر این خواسته را بپذیری به خیر و صلاح توست، ولی عمرو پذیرا نشد.
امام علی(علیه‌السلام) در بیان دوم خواسته فرمود: از همین راهی که آمدی بازگرد.
عمرو گفت: دوست ندارم زنان قریش این ماجرا را همواره برای یکدیگر بازگو کنند.
امام(علیه‌السلام) در پیشنهاد سوّم فرمود: از اسب پایین آیی تا با هم نبرد کنیم.
عمرو از این سخن برآشفت و از اسب به زیر آمد و آن را پی کرد و سپس به علی(علیه‌السلام) رو آورد و با یکدیگر درگیر شدند. عمرو با شمشیر ضربتی بر حضرت وارد ساخت که امام(علیه‌السلام) با سپر خود آن را دفع کرد ولی شمشیر سپر را شکافت و به سر مبارک حضرت اصابت کرد و آن‌گاه علی(علیه‌السلام) چنان ضربتی بر کتف او نواخت که نقش بر زمین شد و در خون خود غلتید و حضرت تکبیر گفت و مسلمانان نیز در پی او ندای تکبیر سر دادند. با فرو نشستن گرد و غبار میدان، جنازۀ عمرو پدیدار شد و هوادارانش از بیم صحنه‌ای که مشاهده کردند پا به فرار گذاشته و علی(علیه‌السلام) به تعقیب آنان پرداخت. با فرار دشمن نوفل بن عبدالله در خندق سقوط کرد و حضرت پایین رفت و او را به قتل رساند. (۴)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. پیشوایان هدایت، ج۲ (امیرمؤمنان حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام)، ص۱۱۱؛ به نقل از سیرۀ ابن هشام ۳ / ۲۲۴، تاریخ طبری ۳ / ۱۷۳، کامل ۲ / ۱۸۰، سیرۀ حلبی ۲ / ۳۱۸.
۲. همان، ص۱۱۲؛ به نقل از موسوعة التاریخ الاسلامی ۲ / ۴۹۱ و ۴۹۲ به نقل از شرح نهج‌البلاغه ۱۹ / ۶۱.
۳. همان؛ به نقل از شرح نهج البلاغه ۱۹ / ۶۱، ینابیع الموده باب ۲۳ به نقل از ابن مسعود.
۴. همان، ص۱۱۳؛ به نقل از تاریخ دمشق ۱ / ۱۵۰ و نیز به موسوعة التاریخ الاسلامی ۲ / ۴۹۵ مراجعه شود.