مدارا و مروت

روایت شده است در ایام حج، یكى از حاجیان به گمان این‌كه همیان یا کیسۀ پول خود را گم کرده است، به جست‌وجوى آن پرداخت و چون در مسجد پیامبر جز امام صادق(علیه‌السلام) که مشغول نماز بود کسى را ندید و آن حضرت را نمى‌شناخت، با آن حضرت درآویخت که تو همیان مرا برداشته‌اى. امام با کمال مدارا و نرمى به او گفتند: در همیان تو چه بوده است؟ مرد گفت هزار دینار. امام هزار دینار به او دادند و مرد به راه خود رفت. وقتى به منزل خود رسید همیان خود را یافت. به مسجد بازگشت و به جهت معذرت، به نزد امام رفت و هزار دینار را به آن حضرت تقدیم کرد. امام از قبول آن پول خوددارى کرده و فرمودند: «چیزى که از دست من خارج شده است، دیگر به دست من باز نمی‌گردد» مرد مات و مبهوت شد و پرسید: این شخص کیست؟ به او گفتند: او جعفر صادق است. مرد همین‌طور که می‎‌رفت با نهایت تحسین می‌گفت: بلی، چنین افعالی از چنین کسانی سر می‌زند. (۱)

مصادف گوید: همراه امام صادق(علیه‌السلام) بین مکه و مدینه بودیم. ناگهان مردی را دیدیم که کنار تنۀ درختی افتاده بود. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «بیا به طرف این مرد برویم. من بیم آن دارم که از تشنگی به این حالت افتاده باشد.» ما به سمت آن مرد رفتیم. دیدیم مردی از نصاری با موهایی بلند آنجا افتاده است. امام به او فرمودند: «آیا تشنه‌ای؟» مرد پاسخ داد: آری. امام فرمودند: «ای مصادف، پیاده شو و به او آب بنوشان.» من پایین آمدم و او را سیراب کردم. سپس سوار شده و به راه خود ادامه دادیم. به آن حضرت عرض کردم: این مرد نصرانی بود. آیا شما بر شخص نصرانی تصدّق می‌کنید؟ امام پاسخ دادند: «اگر آنان به این حال افتاده باشند، آری». (۲)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. پیشوایان هدایت، ج۸ (پیشوای مذهب حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام)، ص۳۵-۳۶؛ به نقل از الامام جعفر الصادق، ۴۸.
۲. همان، ص۱۵۸-۱۵۹؛ به نقل از وسائل الشیعة، ۶ / ۲۸۵، حدیث۳.