الهی الهی

الهی ببین روسیاه آمدم
ببین خسته از اشتباه آمدم
خجالت‌زده، سر به زیرم ولی
پر از حسرت یک نگاه آمدم

ندارم به جز اشک و آهی دگر
ندارم به جز تو پناهی دگر
کجا دارد این بندۀ رو سیاه؟
اگر عبد خود را نخواهی دگر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسیر تمنا شدم ای خدا
ببین غرق دنیا شدم ای خدا
شلوغ است هر روز دور و برم
ولی بی‌تو تنها شدم ای خدا

ببین غرق در بی‌کسی‌ها مرا
رهایم کنی برده دنیا مرا
ببین در نبرد هوی و هوس
پریشان و مجروح و تنها مرا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ندارم دگر غیر تو مونسی
به داد دل بی‌کسان می‌رسی
ببین باز اِبنُ السَّبیل آمده
غریبانه در راه مانده کسی

در این ماه رحمت در این ماه تو
کجا رو زنم غیر درگاه تو
دگر خسته از هر چه بیراهه‌ام
کشاندم دلم را سوی راه تو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببین عبد درگاه خود را خدا
که پیدا کنم راه خود را خدا
در این شب، شب تار و تیره ببین
که گم کرده‌ام ماه خود را خدا

چرا باید این‌قدر غافل شوم
چنین غافل از حال این دل شوم
نشد در همه عمر یک بار هم
به دیدار خورشید نائل شوم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دگر خسته از هر چه غیر توام
نظر کن که محتاج خیر توام
دلم را نگاهت کند زیر و رو
اگر تو بخواهی زهیر توام

چه آشفته و سر به زیر آمدم
منِ تشنه‌لب از کویر آمدم
به روی من آغوش وا کن، ببین
منم حر تو، گر چه دیر آمدم