شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

امیر بی‌سپاه

یه روز نوشتم که بیا، بیا به سوی کوفیا
که خط نامه کوفیه ولی دروغ نیست
ولی حالا میگم ببخش، ببخش اگر که بی‌کسی
ببخش اگر سپاه تو دیگه شلوغ نیست

اگر که کوفیا غمی دارن غمِ آب و نونه
قلوبهم معک سیوفهم علیک قصه‌شونه

به سکه‌های سیم و زر، ببین چه دلخوشه هنوز
کوفه عوض نشد حسین، کوفه علی‌کُشه هنوز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوفه شده برام پر از محله‌های بی‌محل
غریبه‌ام با اینکه آشنا زیاده
آه ای امیر بی‌سپاه! سرِت سلامت ای امام!
از سر این‌ها سایۀ شما زیاده

سفیر تو شبیه تو، تُو کوفه جایی نداره
از دار دنیا سهم من شد آقا دار الاماره

پایین نرفته بی‌حسین، آب خوش از گلوی من
اینکه نیای کوفه، شده، تموم آرزوی من