ستارهها سرگرم اشک و آه
که افتاده خورشید تو قتلگاه
از علقمه تابیده امشب ماه
امون ای دل
هر جای این بیابون لالهای رو زمینه
هر کی تو خیمه داره داغی میون سینه
گرد هم جمعند ستارهها تو خیمهای که سوخته
دختر خورشید به قتلگاه هنوز چشاشو دوخته
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه لالههایی که به خاک افتاد
یکییکیشون تشنهلب جون داد
بلنده هنوز ناله و فریاد
تو خیمهها
مونده نگاه خواهر خیره به سوی نیزه
آخه دیده طلوعِ خورشیدو روی نیزه
تشنگی بود و خزونی شد تموم باغ زینب
آب شده آزاد شده تازه دوباره داغ زینب