شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دستای چاره‌ساز

دم می‌زنم از تو، دور تو می‌گردم
ای مرهم غم‌هام، ای چارۀ دردم

اومده سائل، بازم وسط نماز تو
آخه می‌بینه، آغوشِ همیشه بازتو
حاجتمو داد، باز دستای چاره‌ساز تو

هر جا که موندم، پریشون تُوی غم‌ها
گفتم مددی کن، علی یا علی مولا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
راه می‌دی دوباره، عبدِ بی‌پناهُ؟
کی می‌خره جز تو، این گریه و آهُ؟

غرق گناهم، آقا تو چشام نگا نکن
اما یه بارَم، دستای منو رها نکن
این روسیاهُ، از بین خوبات جدا نکن

کی می‌شه من هم، فدا شم تویِ راهت
باشه دم آخر، نگاهم به نگاهت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انگشتر خاتم، بخشیدی به سائل
فرمودی غذاتو، بردن برا قاتل

دیده زمونه، کِی بنده‌نوازی عین تو
حتی ندیده، هیچ‌کس مثه نور عین تو
عالم و آدم، قربون تو و حسین تو

آخه نرفته، نا امید یه نفر هم
حتی ساربان هم، توی دستشه خاتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون لحظۀ آخر، لب‌تشنه و تنها
پیشونی گذاشتی، رو خاکای صحرا

گفتی خدایا، می‌دونی فدای تو منم
تا دم آخر، تسلیم قضای تو منم
حتی رو نیزه، راضی به رضای تو منم

وقتی سرت شد، روی نیزه‌ها قاری
آیه آیه حق بود، از لبای تو جاری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من بی‌غم عشقت، دنیا رو نمی‌خوام
دنیام تویی آقا، ای معنی اشکام

من تو رو دارم، دنیا رو می‌خوام چیکار حسین
چیزی ندارم، جز این دل بی‌قرار حسین
لحظۀ مرگم،‌ پا روی چشام بذار حسین

من تو رو دارم، دیگه چیزی نمی‌خوام
عشقت شده آقا، همۀ دین و دنیام