شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

روزگار بی‌کسی

فاطمه من موندم و این‌همه دلواپسی
آروم آروم می‌رسه روزگار بی‌کسی

بارونی شده چشام زهرا، صبر من سر اومده امشب
باز برای تو دعا کردم، با حسین و حسن و زینب

زهرا بعد تو بی‌یاورم
بی‌تو بی‌کس و غریب‌ترم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
در شده سینه‌زنت روز و شب با چشم تر
سر روی دیوار غم تا ابد می‌ذاره در

خونه‌مون می‌شه عزاخونه، سایه‌ت از سرم اگه کم شه
می‌شکنه قامت یک خونه، قامت مادر اگه خم شه

روی دوش من بار غمه
خسته‌م بعد تو من از همه