شوق سفر

آماده رفتن شده، شوق سفر داره ولی
تو نفسای آخرش، غرق غمه دل علی

می‌گفت با چشم تر، باقلبی شعله‌ور
نشه که کودکی یتیم، بمونه چشم به در
همش با آهی سرد، نام‌آور نبرد
سفارش یتیما رو، به شیعه‌ها می‌کرد

اونکه هستیش، فدایی اسلام شده
ذکرش اللّهْ اللّهَ فی الایتام شده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صدای گریه می‌رسه، از تو کوچه از پشت در
یتیما جمع شدن همه، با ظرف شیر و چشم تر

دل‌ها پریشونه، چشما پر از خونه
می‌گن چطور آروم باشیم، علی بابامونه
با اشک بی‌صدا، دارن رو لب دعا
می‌گن که خیلی حق داره، به گردن ماها

اما وای از اون روزی که تُو این کوچه‌ها
می‌شه حقِ یتیمای مولا ادا