شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

قَد قامَتِ الصَّلاة

شده غروب غربت به افق کربلا
رسیده وقت رفتن عزیز جان بابا

بی‌تاب رفتنت این نیمه‌جان شده
قَد قامَتِ الصَّلاة وقت اذان شده

اَللهُ اَکبرُ اللهُ اَکبر
اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلا اَلله

برو علی، ای مَمسُوسٌ فِی ذاتِ الله
شروع معراجت شده از قتلگاه

«جانم علی علی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلِ حرم می‌گوید: اَللهُ اکبر با تو
زنده شده در میدان، یاد پیمبر با تو

عین پیمبری در حُسن و خُلق‌وخو
ای دائمُ الصَّلاة، بابا اذان بگو

اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله
اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله

دل تو از شوق شهادت شد بی‌تاب
تو می‌شوی از دست پیغمبر سیراب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بین رجزها وقتی، گفتی انابن‌الحیدر
در سینۀ لشکر شد، بغض علی شعله‌ور

محراب کوفه شد، این خاک قتلگاه
با روی غرق خون، حَیَّ عَلَی الفَلاح

اَشهَدُ اَنَّ عَلیاً ولی‌الله
اَشهَدُ اَنَّ عَلیاً ولی‌الله

شده تنت در بین خون ارباً اربا
حالا بخوان فُزتُ وَ رَبّ الکربلا