ماه مجتبی

توی سینه‌ش تنگه نفس، دیده صبح محشرو
دیده عروج اکبرو، از میون قتلگاه
شده براش دنیا قفس، آسمونه روبروش
می‌گرده به دور عموش، با خروش اشک و آه

الحمدلله، می‌خونه که حاجت گرفته
الحمدلله، برات شهادت گرفته

داره، خدایا شوق پر زدن
پر کشیده روح از بدن
آسمونیا شاهدن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کیه که میاد مثل ماه، می‌درخشه صورتش
مثه حَسنه هیبتش، اِن یکاده رو لبا
زره نداره بر تنش، اما داره در عوض
مردونه می‌خونه رجز، توی میدونِ بلا

«اِن تُنکِرونی، اَنا بنُ حسن» رو لباشه
انگار طنینِ خود علی توی صداشه

میاد، ماه شب‌های مجتبی
وارث عزم مرتضی
سورۀ حُسن مصطفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میون دشت کربلا، می‌پیچه باز بوی یاس
خدایا چقدر آشناس، شمیم این عطر ناب
اما دلم داره می‌گه، تا که گل، پرپر می‌شه
همه‌جا معطر می‌شه، وقتی گل می‌شه گلاب

الله اکبر، شکفته بهاری معطر
یا توی میدون، شده دوباره یاسی پرپر

بازم داغ سنگین کوچه‌ها
تازه می‌شه تو کربلا
حَسنه باز صاحب‌عزا