آتش زد بر خیمهها عطش
شد هر آه بی صدا عطش
میسوزد هر غنچه وا عمو
مینالد هر غنچه وا عطش
طفلی از تشنگی بیتاب است
خونین در علقمه مهتاب است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آه از قلب مضطر رباب
آه از چشمان تر رباب
اصغر چون ماهیِ روی خاک
جان میدهد در بر رباب
با گریه کودکش را بوسید
حنجر کوچکش را بوسید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دست حق باشد پناه تو
نام تو تنها گناه تو
خیره بر راهت نگاه من
بیتاب رفتن نگاه تو
رفتی از دست مادر اما
میخوابی روی دست زهرا