شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

أیّها العزیز

پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!

رو از من شکسته مگردان! که سال‌هاست
رو کرده‌ام به سمت شما، ایّها العزیز!

جان را گرفته‌ام به سرِ دست و آمدم
از کوره‌راه‌های بلا، ایّها العزیز!

وادی به وادی آمده‌ام، از درت مران
وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز!

چیزی که از بزرگی تو کم نمی‌شود
این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز!

ما، جان و مال‌باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!

دستم تهی‌ست راه بیابان گرفته‌ام
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!