شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ابتدای پیروزی

شد چهل روز و باز دلتنگیم
داغمان تازه مانده است هنوز
یاد لبخندی آسمانی تو
زده آتش به جانمان هر روز

ای جهان‌پهلوان! عزیزِ وطن!
یار دین! پاسدار آزادی!
چقدر خالی است فرمانده!
جای تو در بهار آزادی

دیشب الله اکبر مردم
گرم و کوبنده در خروش آمد
گویی از حنجر همه ناگاه
صوت تکبیر تو به گوش آمد

با نوایت شنیدنی شده است
نغمۀ عاشقانۀ دل ما
دلنشینی و آبرو داده‌ست
قاب عکست به خانۀ دل ما

ابروانت صلابت شمشیر
چشم‌هایت تلاوت باران
در دلت آتشی قدیمی بود
داغِ جاماندن از صف یاران

گرم رزمی بدون‌مرز شدی
در سپاهی پر از گل پرپر
دور کردید مرد و مردانه
سایۀ جنگ را از این کشور

نه فقط ما، که یک جهان مانده‌ست
تا ابد زیر دِین تو، سردار!
صبح تاریخ را رقم زده است
نغمۀ یا حسین تو، سردار!

تو همیشه شهید بودی و حال
زنده‌تر از همیشه با مایی
با همین دست‌های غرقه به خون
تو علمدار فتح فردایی

ارباً اربا شدی به راه علی
تا در این جبهه باز جمع شویم
موج در موج در صف پیکار
چون صفوف نماز جمع شویم

ارباً اربا شدی که پیش ستم
لحظه‌ای سر فرو نیندازیم
این صدای رسای غیرت توست:
اهل سازش شویم، می‌بازیم...

خون سرخت حریف می‌طلبد
مانده از هیبتت جهان مبهوت
دشمنت چاره‌ای نخواهد داشت
بعد از این جز سفارش تابوت

قسمت دشمنان چه خواهد بود؟
ننگ و عجز و هراس و حسرت و بیم
«ضربه‌های ملایم مغزی»!
مرگ‌های مداوم خوش‌خیم!

ما نگیریم یک نفس آرام
تا نگیریم انتقامت را
سحری هم به مسجدالاقصی
می‌رسانیم ما سلامت را...

زنده ماندیم ما، به اسم شهید
رسم ما در جهان، ستم‌سوزی‌ست
تازه آغاز گام دوم ماست
تازه‌ این ابتدای پیروزی‌ست

جز همین پایداری و همت
راه حلی در این معادله نیست
ما سپاه رهایی قدسیم
این شرف، قابل معامله نیست

می‌رود سردی زمستان‌ها
می‌رسد نوبهار هم‌عهدی
هرچه داریم نذر آمدنت
اَلسلامُ عَلیکَ یا مهدی