شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

الرحیل...

پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل
تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل

زینب به فکر آن که یتیمان اهل‌بیت
چون بگْذرند از برِ آن تشنه‌لب ‌قتیل...

راوی نوشت: پیشتر از کاروان شام
سوی مدینه، قافلۀ ناله شد گسیل

زیرا که گفته بود نشان شهادت است
چون در مدینه خون شود، آن تربتِ اصیل...

در خون خود خضاب شد، آن روی بی‌نظیر
بر نیزه آفتاب شد، آن رأس بی‌بدیل

در ماتمش به تسلیتِ خاتم آمدند
از آسمان، کلیم و مسیح، آدم و خلیل

آنک سری که همسفران را دهد سلام
آیینه‌ای که گم‌شدگان را شود دلیل

بی‌سر به خیل گم شده گوید که «الصّلا»
بی‌تن، سراغ قافله جوید که «الرّحیل»...