شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

امید ظهور تو

هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بی‌قراری توست

چه ساقه‌ها که سلوکش به صبح صادق توست
چه باغ‌ها که شکوهش به آبیاری توست

تویی که در همه ذرّات جلوه‌گر شده‌ای
هنوز آینه، مبهوت بی‌شماری توست

بگو کدام غزل شرح ماجرای تو گفت؟!
بگو کدام چکامه به استواری توست؟!

بیا بیا که در این کوچه‌باغ دلتنگی
دلِ شکستۀ هر عاشقی، قناری توست

بیا که چشم به راه تو بعثت است و غدیر
حَرا هر آینه در انتظار یاری توست

مرا امید ظهور تو زنده می‌دارد
و آن‌که شوکت باران به هم‌جواری توست

بهار، هم‌نفس باغ‌های خرّم توست
بهار، همسفر چشمه‌های جاری توست