شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ایستاده

کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟
در دل دریای دشمن بی‌محابا ایستاده؟

لرزه می‌افتد به جان خیل دشمن از خروشش
وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده

می‌گذارد پای بر فرق شط از دریادلی‌ها
وه چه بشکوه و تماشایی‌ست دریا، ایستاده!

گر چه زینب زیر بار داغ‌ها از پا نشسته
تکیه کرده بر عمود خیمه‌ها، تا ایستاده

او که دارد فطرتی نازک‌تر از آیینه حتی
در مصاف خصم چون کوهی ز خارا، ایستاده

با غریو «ما رأیتُ  فِی البَلا  اِلا جَمیلا»
پیش روی آن همه زشتی، چه زیبا ایستاده!

از قیام کربلا این درس را آموخت باید:
ظلم را نتوان ز پا انداخت، الا ایستاده

این پیام تک سوار ظهر عاشوراست یاران:
مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده!