شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حماسه فاطمی‌تباران

روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان به پا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران

حماسه است این تغزل است این، حکایت کوهی از گل است این
بخوان از ایمان کوهساران بگو از احساس لاله‌زاران

بخوان از آنان که بین میدان وقارشان ذوالفقارشان شد
شکوهشان داده سربه زیری چنان بلندای آبشاران

اگر ابوجهل اگر اُمَیّه تو را به خاک شکنجه بستند
«سمیه» باش و «حمامه»، نشکن میان غوغای سنگباران

«نسیبه» باش آن دلاوری که به یاد کوه احد بمانَد
خروش تو بر هجوم دشمن نهیب تو بر فرار یاران

بگو که «اُمّ‌‌ وهب» چگونه سر پسر را گرفته بر دست
رجز رجز آتش است و طوفان مقابل بهت نیزه‌داران

به قامت مادران ایمان به هیئت دختران غیرت
ادامه دارد ادامه دارد حماسۀ فاطمی‌تباران

به نام «دا» قصه‌ها بخوان و بگو که «من زنده‌ام» همیشه
بگو از آن قوم سرفرازی که پای دارند و پایداران

بگو از آن مادری که بعد از شهادت سومین جوانش
قدم زده در میان باران به سمت آرامش جماران

صدای مانای روزگاران روایتی نو بخوان دوباره
بگو بگو که هر آنچه گفتم نبوده الا یک از هزاران