شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

راهی دریا شده‌ای...

وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شده‌اى

آب از هيبت عباسى تو می‌لرزد
بى‌عصا آمده‌ای حضرت موسى شده‌اى

به سجود آمده‌ای يا كه عمودت زده‌اند؟
يا خجالت زده‌ای؟ وه كه چه زيبا شده‌اى

يا أخا گفتى و ناگه كمرم درد گرفت
كمر خم شده را غرق تماشا شده‌ای...

مانده‌ام با تن پاشيده‌ات آخر چه كنم؟
اى علمدار حرم مثل معما شده‌اى

مادرت آمده يا مادر من آمده است؟
با چنين حال به پاى چه كسى پا شده‌ای

تو و آن قد رشيدى كه پر از طوبى بود
در شگفتم كه در اين قبر چرا جا شده‌ای