شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سنگر باقی مانده

جاده مانده‌ست و من و این سر باقى مانده
رمقی نیست در این پیکر باقى مانده

نخل‌ها بی‌سر و شط از گل و باران خالی
هیچ‌کس نیست در این سنگر باقى مانده

تویی آن آتش سوزندۀ خاموش شده
منم این سردی خاکستر باقی مانده

گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده‌ست
باز شرمنده‌ام از این سر باقی مانده

روزو شب گرم عزاداری شب‌بوهاییم
من و این باغچۀ پرپر باقى مانده

شعر طولانی فریاد تو کوتاه شده‌ست
در همین اسب و همین خنجر باقی مانده

پیشکش باد به یک‌رنگی‌ات ای پاک‌ترین
آخرین بیت در این دفتر باقی مانده

تا ابد مردترین باش و علمدار بمان!
با توام! ای یل نام‌آور باقى مانده!