شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

عشق محمد

ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد

وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
لیلهٔ اسری شب وصال محمد

آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد

عرصهٔ گیتی مجال همّت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد

وآن همه پیرایه بسته جنّت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد

شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد...

شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد

چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمی‌گیرد از خیال محمد

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمّد بس است و آل محمد