خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
با رنگ طلا نوشت بر صفحۀ صبح
از دامن «نجمه»، «نجم ثاقب» سر زد
در طوس گلی خدا سرشت آمده است
راضی به قضا و سرنوشت آمده است
بگذار قدم در این حرم با دل پاک
این تربت عشق از بهشت آمده است
پیغام سپیده و سحر میآید
خورشید، ز پشت ابر، در میآید
دلها متوجه خراسان هستند
چون قبلۀ هفتم از سفر میآید
صبح است، بگو سپیده، کم ناز کند
یک لحظه در بهشت را باز کند
لبخند بزن، تا سفرش را خورشید
از مشرق لبهای تو آغاز کند