رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد..
به یمن نام بهارآور تو ای خورشید
گره ز کار فرو بستۀ زمین وا شد
تو آمدی و به یمن نگاه تازۀ تو
خطوط مبهم و مخدوش عشق خوانا شد
به پیشواز تو هر ماسه، قطرهای باران
به پیشواز تو این خاکِ تشنه دریا شد..
چراغ معجزهات گرچه تا ابد روشن
دریغ آدم سرگشته بیتو تنها شد