شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

گلی گم کرده‌ام...

خزان پژمرد باغ آرزو را
«گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را»
چه می‌شد بار دیگر هم ببوسم
به جای مادرم زیر گلو را

به جای آه آمد از دلش دود
به جای اشک خون آمد از این رود
نگاهی پشت سر می‌کرد و می‌گفت
برادر می‌روم بدرود بدرود