شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

یک صبح جمعه...

بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی می‌کنیم ریشهٔ آل سعود را؟

یارب! به حق ناقهٔ صالح عذاب کن
نسل به جای ماندهٔ قوم ثمود را

افتاده دست ابرهه‌ها خانۀ خدا
سجّیل کو که سر شکند این جنود را

چیزی به غیر وهن ندارد نمازشان
باید شکست بر سر آن‌ها عمود را

ای واجب‌الوجود ز لوث وجودشان
کی پاک می‌کنی همه مُلک وجود را..

جده، یمن، مدینه، غدیر، از قدیم‌ها
این قوم می‌خرند تمام شهود را

در آن زمین که نام علی گل نمی‌کند
هرگز مجوی مدفن یاس کبود را

کو وارث کسی که در قلعه کنده است
تا بشکند دوباره غرور یهود را

اسفند روز آمدنش کور می‌کند
یک صبح جمعه چشم بخیل و حسود را