شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آخرین سلام

به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است

سلام من به مرادم به سیدالشهدا
که مقتدای من و شاهد قیام من است

حسین! ای شده موسی به حرمت تو کلیم
که شور عشق تو شیرینی کلام من است

چگونه صبر کنم در غیاب حضرت تو
که بی حضور تو این زندگی حرام من است

اگرچه دورم از آن آستان، دلم با توست
که ذکر خیر تو کار علی الدّوام من است...

غروبم از غم غربت اگر چه لبریز است
خوشم که عطر وصال تو در مشام من است

مرا به مژدۀ دیدار تو امیدی نیست
غم جدایی تو همدم مدام من است

مگر که شهد شهادت به جام من ریزند
که در فراق تو چندی‌ست تلخ، کام من است

به راه عشق، نخستین فدایی تو منم
سفیر خاص توام، این صدای عام من است

به متن دفتر فضل مجاهدان بنگر
که در وفای تو سرلوحه‌اش به نام من است

تویی منادی صوت عدالت انسان
که بازتاب تو، فریاد ناتمام من است

چراغ زندگی من عقیده است و جهاد
حسینی‌ام من و این مذهب و مرام من است...

وجود پاک تو را چشم زخم تا نرسد
دعا به حضرت تو کار صبح و شام من است

مباش راهی کوفه به شوق دعوت خلق!
در آخرین نفس این آخرین پیام من است

بگو که شهد شهادت مرا گوارا باد
در این محیط که زهر ستم به جام من است

خوشم که بر سر عشقت سرم رود بر باد
سر بریدۀ من پرچم قیام من است

من این چکامه سرودم که «مسلم بن عقیل»
ز روی لطف بگوید «شفق» غلام من است