شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

اربعینِ بی‌قراری

نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
تمام عمر جا ماندم ولی کاش
به تو امسال دیگر می‌رسیدم

کبوتر می‌شوم تا آستانت
پرستویم به شوق آسمانت
سفر کردم من از دلبستگی‌ها
که باشم خاک راه کاروانت

دوباره اشک و روضه، شور و هیأت
هوای پر زدن، شوق زیارت
اگر تا کربلا رفتی دل من
مشو راضی به کمتر از شهادت

نگاهی کن به چشم بی‌قرارم
که بارانی‌تر از ابر بهارم
فقط یک آرزو در سینه مانده
هوای دیدن شش‌گوشه دارم

چه بارانی دو چشم آسمان است
چه طوفانی دل این کاروان است
کنار قبر سالار شهیدان
همه جمعند و زینب روضه‌خوان است

دلِ خون، ‌حالِ خسته، اشکِ جاری
غریبی، بی‌پناهی، بی‌قراری
اسارت، آهِ غربت، روی نیلی
چهل روز و هزاران یادگاری

شبیه آتش است این اشک خاموش
که می‌بارد ز چشمان عزاپوش
رباب است این که با لالایی خود
کنار خیمه‌ها رفته‌ست از هوش

نگاه ابری‌اش دارد زمینه
شده دلتنگ مهتاب مدینه
پس از یک اربعین، سر باز کرده
کنار علقمه بغض سکینه

نوای ناله و غم‌ها رقیه
گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بی‌قراری
همه برگشته‌اند اما رقیه...