شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ای آبروی آب!

ای روشنی آینه! ای آبروی آب!
اسلام تو حل کرد همه مسئله‌ها را

از چلّه نشینیِ حرا، تا شب معراج
طی کرده‌ای، ای روح دعا! مرحله‌ها را

از بس که نوازش ز تو دیدند گل و خار
برداشتی از روی زمین فاصله‌ها را

دل‌ها همه پابند به زنجیر هوس بود
از مِهر شکستی همهٔ سلسله‌ها را

از خاک به افلاک رساندی به محبت
بی‌زاد و سفر مردم و بی‌راحله‌ها را

رسم تو وفا بود و، نصیب تو جفا شد
ای کرده نهان در دل شیدا، گِله‌ها را

دندان تو را گرچه شکستند، تو گفتی
تأثیر دعای سحر و نافله‌ها را

ای سنگ صبوری که پذیرفته‌ای از مِهر
در خلوت خود تنگ‌ترین حوصله‌ها را

گل‌ها همه دارند به رخ گرد یتیمی
آوارهٔ صحرا مکن این قافله‌ها را

با زمزمهٔ وحی به آوای دل‌انگیز
بال و پر پرواز بده چلچله‌ها را