شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ای آفتاب بی‌نیاز

یارب این جان‌های غربت‌دیده را فریاد رس
روح‌های گِل به رو مالیده را فریاد رس

با کمند جذبه‌ای، ای آفتاب بی‌نیاز
سایه‌های بر زمین چسبیده را فریاد رس

از کشاکش‌های بحر، ای ساحل آرام‌بخش
این خس و خاشاکِ توفان‌دیده را فریاد رس...

ای بهار عشق کز رخسارت آتش می‌چکد
این ز سرمای هوس لرزیده را فریاد رس...

بلبلان، گل‌ها ز باغ کامرانی چیده‌اند
این گل از باغ جهان ناچیده را فریاد رس

گرچه می‌دانم به داد پاک‌بازان می‌رسی
این به خونِ آرزو غلطیده را فریاد رس

در جهانِ پر ملال ای کیمیای خوشدلی
رحمتی کن «صائب» غمدیده را فریاد رس