شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بانوی آفتاب

...تا در حریم امن ولا پا گذاشته‌ست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشته‌ست

رنگ خدا بگیرد از او نور هر سحر
چادر نماز فاطمه را سر کند اگر

عطری شبیه یاس پراکنده می‌کند
مانند فاطمه به علی خنده می‌کند

ما که بیانمان به مقامش نمی‌رسد
حتی گمانمان به مقامش نمی‌رسد

تنها شنیده‌ایم که او همسر علی‌ست
یا بهتر اینکه فاطمۀ دیگر علی‌ست

آن لحظه‌های سمت خدا پرکشیدنش
از بچه‌های فاطمه، مادر شنیدنش

از لحظه‌های خاطره‌انگیز خلقت است
زیباترین تصور عشق از محبت است

ماه علی به نافله‌های شب است او
سنگ صبور درد دل زینب است او

از بس که نام فاطمه نزدش مقام داشت
خیلی زیاد پیش حسن احترام داشت

آمد کنیز حضرت حبل‌المتین شود
زهرا اراده کرد که امّ‌البنین شود...

از آسمان کرامت دستش فراتر است
گنجینۀ منورۀ چار گوهر است

یاقوت و درّ و گوهر و الماس‌آفرین
صد آفرین به حضرت عبّاس‌آفرین

عباس آفرید، چه شیری عجب یلی
آیینۀ ابهت مردانۀ علی

آن‌که توجه همه را جلب می‌کند
با یک نگاه معجزه در قلب می‌کند

آن ماورای حد تصور شهامتش
آن که شکسته پشت حسین از شهادتش...