شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بهار تبسم

امشب میان گریه و لبخند خود گمم
سرشار از طلوع بهار تبسمم

دریایم و تپیده به لب‌هام نبض موج
تا آسمان رسیده شعور تلاطمم

جارو به برج و باروی اندیشه می‌زنم
تا سائل مدایح معصوم پنجمم

من شاعر صداقت گل‌های قاصدک
من جابر سلام رسولان مردمم...

صدها ابوبصیر شود طفل مکتبم
دریای علم تو بچشاند اگر خمم

پیچیده در تلاوت معصوم نام تو
عطر گل محمدی‌ات در تکلمم

بر خاک‌های مرقد نورانی تو ساخت
گلدسته‌ها و گنبد زرّین تجسمم

امشب دوباره شوق مرا بال و پر بده
امشب که بین گریه و لبخند خود گمم

گوشۀ نغمه (آواز بیات اصفهان)