شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

تمنای تو

از خویش برآورد تمنای تو ما را
سر داد به فردوس تماشای تو ما را

خوش‌تر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوه‌ای از قامت رعنای تو ما را

چون سایه که سر در قدم سرو گذارد
محو است سراپا به سراپای تو ما را...

چون صبح برانگیخت به یک خندۀ پنهان
از خواب عدم، لعل شکرخای تو ما را

امروز ز رخسارۀ خود پرده برانداز
تا نقد شود جنت فردای تو ما را...