شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

جانِ عمو...

این سر شب‌زده، ای کاش به سامان برسد
قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد

دست این سائل بیچاره به دستت نرسید
کاش با لطف تو این بار به دامان برسد

حال آن تشنه که با یاد تو سیراب شود
مثل این است که در دشت به باران برسد...

کاش با دیدن تو جان بدهم آقاجان
قبل از آنی که ز هجرت به لبم جان برسد

گر مقدّر شده، آید به سراغم اجلم
سببی ساز که در شام غریبان برسد

و پس از مرگ بیا جانِ عمو لطفی کن
پیکرم تا حرم ساقی عطشان برسد