شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

جوهرِ خون

این شعر را سخت است از دفتر بخوانیم
باید که از چشمان یکدیگر بخوانیم

وقتی سرودیم از پرِ پروانه، باید
منظومه را با خطّ خاکستر بخوانیم

رازی نهان کردند در خاموشی شمع
تا از زبان شعلۀ آخر بخوانیم

چون شاهنامه آخرش زیباست، امّا
بگذار تا این قصّه را از سر بخوانیم

پای قلم با «سهروردی» خون بریزیم
اشراق را در مشرق باور بخوانیم

همراه رگ‌های «شهید اوّل» این بار
این درس‌ها را با حروفی تَر بخوانیم

با جوشش خون «شهید ثانی» از دل
احساس شرح «لمعه» را از بر بخوانیم

با «شیخ فضل‌الله نوری»، بر سرِ دار
از فتنه‌های زیر خاکستر بخوانیم

مثل «مدرّس» بی‌هراس از خشم خان‌ها
شرح ستم را، بر سرِ منبر بخوانیم

چون در دل هر ذرّه خورشیدی‌ست، بگذار
این قصّه را امروز «روشن»‌تر بخوانیم

سرفصل پایان‌نامه‌های عاشقی را
در برگ سرخ لاله‌ای پرپر بخوانیم

حالا که خون با جوهر و دفتر درآمیخت
باید پس از این، میز را سنگر بخوانیم

پیغام شورانگیز خون یک پدر را
از چهرۀ معصوم یک دختر بخوانیم

انوار دانش در ثریّا هم که باشد
آن را به عشق آل پیغمبر بخوانیم

این شعر یک منظومه غیرت بود، بگذار
این بیت را همراه با رهبر بخوانیم:

شِعب‌ابی‌طالب سر آمد، باید این‌بار
با یاعلی از بدر و از خیبر بخوانیم