شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حقیقت اسلام

غدیر، خاطری از گل شکفته‌تر دارد
غدیر، یک چمن آلاله زیر پر دارد

غدیر، از سفر حجّة البلاغ هنوز
هزار خاطرۀ ناب در نظر دارد

غدیر، چشم به راه حضور مهمانی‌ست
که جان عاشق و چشم خدانگر دارد

چه میهمان عزیزی، که در مدینۀ وحی
غم هدایت و آزادی بشر دارد

غدیر گفت: خدایا چگونه اقیانوس
به سوی «برکۀ خم» نیّت سفر دارد؟...

غدیر، جلوۀ سینا به خود گرفته، مگر
از اتفاق شگفت‌آوری خبر دارد؟

غدیر دید، که یکصد هزار دل لرزید
دل است و صحبت دلبر در او اثر دارد

غدیر و صبر و سکوت نبی مسَلّم بود
که پرده‌دار حرم، بیم پرده‌در دارد

در این مکاشفه، ناگاه دست غیب آمد
که از حقیقت اسلام پرده بردارد

امین وحی خدا گفت: یا رسول الله
بگو که شمس جمال تو یک قمر دارد

کنون که چلّه‌نشینان همسفر جمع‌اند
بگو که جامعه، حاجت به راهبر دارد

بگو به حکم صریح خدا علی مولاست
به هرکسی که ولای پیامبر دارد

عبادت دو جهان، ناز ضرب شصت علی‌ست
بگو کدام جوانمرد، این هنر دارد

حدیث منزلتش را بخوان در این صحرا
تلاوت از لب تو لذّت دگر دارد

بگو به عارف و عامی مراقبت بکنند
از این نهال، که هم سایه، هم ثمر دارد

غدیر و آیۀ «یا اَیُّها الرَّسول» و علی
چه ارتباط عمیقی به یکدگر دارد

دلش رضا نشود جز به دوستی علی
«مگر کسی که دل از سنگ سخت‌تر دارد»...