شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دست آسمان

اینجا گرفته‌ست مردی بر روی دست آسمان را
مردی که در قبضۀ خود دارد تمام جهان را

آورده با ذوق سرشار در پیش چشمان مردم
تصویر زیبایی از این منظومۀ بی‌کران را

در هالۀ روشن وحی با قلبی آکنده از مهر
آیینه بر دوش دارد این‌بار باری گران را

در جشن «من کنت مولاه...» آیینۀ نور کرده‌ست
لبریز از روشنی‌ها چشمان پیر و جوان را

با شور و حالی فراگیر در امتداد رسالت
جبریل در حلّه نور آورده این ارمغان را

باید علی بود و فهمید باید علی بود و حس کرد
در آسمان حقیقت تکبیر افلاکیان را

همراه بارانی از گل ای دشت شور و بشارت
در برکه جاری کن امروز تصویر رنگین‌کمان را

گویا نوای بلال است... آری! که با عطر مولا
بر آسمان می‌فشاند گل‌نغمه‌های اذان را