شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دیوار و در

کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در‎
سینۀ آیینه را می‌شد سپر، دیوار و در

زخم بود و شعله‌ای، بال هما آتش گرفت
زآشیان سوخته دارد خبر دیوار و در...‏

خانۀ وحی پیمبر در بلا پیچید و شد،
باغ پرپر، سرو زخمی، نوحه‌گر دیوار و در...‏

دختر پیغمبر و تدفین پنهانی به شب؟‎!
وای بر امّت، کند لب وا اگر دیوار و در

حیرتی دارم من از صبری که بر حیدر گذشت‎
ذوالفقار آرام بود و شعله‌ور، دیوار و در

استخوانی در گلو، خاری به چشم، آتش به جان‎
ناله‌ها در چاه گاهی، گاه بر دیوار و در

گریۀ پنهان حیدر از نفاقی آشکار
شاهد سوز علی شب تا سحر، دیوار و در

از فدک تا کربلا، یک خطّ طغیان بیش نیست‎
سوخت آنجا خیمه، اینجا در شرر، دیوار و در