شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

رایحۀ جبهه‌ها

غبار خانه بروبید، عید می‌‏آید
ز کوچه‏‌هاست که بوی شهید می‌‏آید

صدای دلکشی از دور، محملم را برد
دوباره رایحۀ جبهه‌‏ها دلم را برد

دوباره آینه از زیر خاک آوردند
هزار باغ گلِ سینه‏‌چاک آوردند

شراب نور دوباره به دست مستان است
بیا که پیکر خورشید، روی دستان است

کجا شهید بمیرد که پرپری بزنیم؟
بیا به مجلس ترحیم خود سری بزنیم

هنوز لشکر ده نذر سیدالشهداست
دوکوهه در تب پرواز حاج همت‏‌هاست

جبین آب از آن التهاب پُرچین است
هنوز ساحل والفجر هشت غمگین است

هنوز خاک شلمچه جنون به دل دارد
ز هجر آن همه خورشید خون به دل دارد

سخن بگوی طلائیه! باز دلتنگم
برای سجدۀ سرخ نماز، دلتنگم

خروش سینه‌زنان را، هویزه! می‌شنوی؟
صدای قاری قرآن ز نیزه می‌شنوی؟

تبسمی به من ای فکه! هر دو تنهاییم
چگونه بعدِ شهیدان خود، سر پاییم؟

پر از دعای کمیلی، پر از جنون، کارون!
کجاست منزل لیلی، جزیرۀ مجنون؟

تو ای شهید! که نامت خلاصۀ پاکی‌ست
چقدر پیرهن خاکی تو افلاکی‌ست

چقدر قمقمۀ خالی‌‏ات، ادب دارد
هنوز نام اباالفضل، زیر لب دارد؟

به جان مادر محزون نشسته‌‏ات، سوگند
به استخوان و پلاک شکسته‏‌ات، سوگند

دلم ز هجر تو ای دوست! شعله‌‏ور شده بود
ز استخوان تو قلبم شکسته‌‏تر شده بود

اگر چه پیکرت از زیر خاک می‌‏آید
به پیشواز تو صد سینه‌چاک می‏‌آید