شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

رنج انسان

نشاط انگیز نامت می‌نوازد روح عطشان را
تو مثل چشمه‌ای! نوشیده و جوشیده انسان را

تو را در چاه می‌جویند نخلستان به نخلستان
تو را در بند می‌خوانند چون بر نیزه قرآن را

تو را از آتش دست برادر باز می‌پرسند
ببین سنگینی عدل تو کج کرده‌ست میزان را...

به دنبال کلامت می‌نویسد حکمت از عرفان
به دنبال صدایت می‌سراید شعر، دیوان را

چه رازی را به گوش ابرهای بی‌رمق گفتی؟
که پاکوبان به دنبال تو می‌آرند باران را

نگاهی، خار در چشم تماشای من افتاده‌ست
بگو از استخوان در گلو، روح غزل‌خوان را

خدا! در می‌زند در نیمه شب‌های دلم، این کیست؟  
کسی بر دوش دارد رنج انسان، سفرۀ نان را