شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

زندهٔ جاوید

زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست

گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق
آید از آن کشتگان زمزمهٔ دوست دوست...

بندهٔ یزدان‌شناس، موت و حیاتش یکی‌ست
زآن‌که به نور خداش پرورشِ طبع و خوست...

گوش دل مؤمن است سامع صوت خدا 
گر چه ز آواز خلق، ملک پر از های و هوست...

عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار؟
قصهٔ ناموس و عشق صحبت سنگ و سبوست

عاشق دیدار دوست اوست که همچون حسین
زردی رخسار او سرخ ز خون گلوست...

دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش
منت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست

گر به اسیری برند عترت او دشمنان
هرچه ز دشمن بر او دوست پسندد، نکوست

تا بتوانی «فؤاد» در غم او گریه کن
بر تو از این آبِ رو نزد خدا آبروست