شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

زیر باران

رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان

شاید که دلداری دهی راننده‌ای را
وقتی شکایت می‌کند از راهبندان

می‌آوری تا کوپه کیف مادری را
که ناتوان راهی شده سوی خراسان

شاید صدامان کرده‌ای با نام کوچک
در غربت یک‌ریز شهری نامسلمان

شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم
که چای می‌ریزی برای ندبه‌خوانان

گاهی می‌اندیشم در این سرما کجایی؟
شاید کنار آتش یک مرد چوپان

شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم
در زیر باران...زیر باران... زیر باران...