شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سابقۀ لطف ازل

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت!
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم اگر بد، تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانۀ عشق است چه مسجد چه کنشت...

ناامیدم مکن از سابقۀ لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت؟

نه من از پردۀ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

«حافظا» روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت