شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

علی جان!

نمی‌جنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
در این ظلمت بمانید؛ آی مردم!
به خون آغشته شد مهتاب کوفه

دل شب سوگباران شد همیشه
و نخلستان، پریشان شد همیشه
چه می‌گفتی مگر با چاه؟ مولا!
که چشم چاه، گریان شد همیشه

فدای دردهای بی‌دوایت!
فدای گریه‌های بی‌صدایت
خدا را می‌توان دیدن، علی‌جان!
در آن گل‌پینه‌های دست‌هایت

سپیده سر زد و گلگون شد، افسوس
سر و روی علی در خون شد افسوس
زمین هرچند بی‌حجت نماند
عدالت با علی مدفون شد افسوس