شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

قطعه‌ای از کربلا

ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعه‌ای از کربلا

یک‌تنه خود بر سپهی غالبی
نجل عقیل بن ابی‌طالبی

ای ز تمام شهدا پیش‌تر
وصف تو از بینش ما بیشتر

پیش‌تر از لیلۀ میلاد تو
بوده رسول دو سرا، یاد تو

واقف اسرار خدای جلیل
وصف تو را گفته برای عقیل...

بر پسر فاطمه دل باختی
با غم او سوختی و ساختی...

غربت تو بار غم کوچه‌ها
«سعی» تو در پیچ و خم کوچه‌ها...

آه تو در سینۀ دیوار بود
اشک تو وقف قدم یار بود

کوفه چه بی عار و چه بی درد بود
بین همه پیرزنی «مرد» بود...

بخت به وی کرد خطاب این‌چنین:
طوعه به مردانگی‌ات آفرین!

وجه خدا شمع شبستان توست
جان حسین است که مهمان توست...

اشک شده مونس تنهایی‌اش
خون چکد از دیدۀ دریایی‌اش

دیده به مکه دل شب دوخته
سوخته و سوخته و سوخته

گشته تپش‌های دلش یا حسین
زمزمه دارد دل شب با حسین:

ای به شرف فوق خلیل خدا
ای به منایت سر و جانم فدا

حرمله با تیر کشد انتظار
تیر کجا و گلوی شیرخوار

تیر کجا و دل افروخته
تیر کجا و گلوی سوخته

کوفه محل همه نیرنگ‌هاست
دسته‌گل سنگ‌دلان سنگ‌هاست...