دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ طوفانزادها
سخت گمنامید، اما ای شقایقسیرتان!
كیسه میدوزند با نام شما شیّادها
با شما هستم که فردا کاسۀ سرهایتان
خشت میگردد برای عافیتآبادها
غیر تكرار غریبی، هان چه معنا میكنید
غربت خورشید را در آخرین خردادها؟
با تمام خویش نالیدم چو ابری بیقرار
گفتم: ای باران كه میكوبی به طبل بادها!
هان، بكوب اما به آن عاشقترین عاشق بگو:
زندهای، ای زندهتر از زندگی در یادها!
مثل دریا ناله سر كن در شب طوفان و موج
هیچ چیز از ما نمیماند مگر فریادها