شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

نذر کربلا

دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزه‌ها کنم

برآن شدم که بغض سرخ این گلوی خسته را
شبی دوباره وقف آن صدای آشنا کنم

برآن شدم که دست‌های ناشکیب خویش را
فدای آن دو دست پاک از بدن جدا کنم

شما اسیر دست‌های پر فریب شب شدید
و من برآن شدم به آفتاب اقتدا کنم...

مرا به عاشقی، مرا به مرگ سرخ خوانده‌اند
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم