همدلی

سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود

ارابه‌های قاتل و آزادراه مرگ
تدبیرهای دفن شده در مسیر رود

ابرِ سیاه پوشِ غمِ جنگلی که نیست
باریده است بر سر این شهر غرقِ دود

پیش نگاه مامِ وطن در میان سیل
از زندگی دوباره کسی دست شسته بود

اما میان حادثه‌ها باز شاعری
از شور و شوق و همدلی و عشق می‌سرود:

بر غیرت همیشگی مردمم سلام
بر همت همیشگی مردمم درود

از شرق و غرب و راست و چپ زخم خورده‌ایم
اما به لطف وحدتمان مثل تار و پود،

در هم تنیده‌ایم و هنوز ایستاده‌ایم
صبحِ فراز بوده اگر یا شبِ فرود