شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

پناهم بده

آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده...

لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده...

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده

لشکر شیطان به کمین من است
بی‌کسم ای شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی
جملۀ حاجات مرا هم بده

آنچه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده