شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

چشم و چراغ خانه

خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شب‌‏های خطر بودن

به هم می‌‏ریزی آداب قدیم بی‏‌قراری را
شروع عاشقی کردن، کمی بی‌‏تاب‏‌تر بودن

بزرگت می‏‌کند قلبی که سمت عشق چرخاندی
کنار آفتابی زنده باید شعله‌‏ور بودن

اگر از کوچه‏‌ها زخم زبان می‌‏خورد پیغمبر
زنانه، خط به خط آموختی رسم سپر بودن

وزیدی در بیابان‏‌های داغ فقر و تنهایی
و تا منزل به منزل از محمد باخبر بودن

نشان دادی به دنیا زن برای مرد خود این است:
کنار یک نفر ماندن، برای یک نفر بودن

به شمشیر علی می‌‏نازد و سرمایه‌‏ات، احمد
به کوهی تکیه دادن، زیر سقفی پرثمر بودن

نفیسه! آب و جارو کن، صدای پای خوشبختی‌ست
بس است آهی نشسته روی لب، چشمی به در بودن

خدا پل می‏‌زند با یک سلام از آسمان تا تو
چه چیزی بهتر از این که دمی زیر نظر بودن

بیا چشم و چراغ خانۀ پیغمبر ما باش
بیا لبخند شو بر اخم‌‏های خون‏‌جگر بودن

خدا دست تو را با دست پیغمبر عجین کرده
نوشته در خط پیشانی تو: بال و پر بودن

تو پشت عشق را خالی نکردی، حق تو این است
کنار شانۀ مردی خدایی همسفر بودن