شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

کعبهٔ بهشت

روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را

حسن تو بی‌نهایت و فضل تو بی‌شمار
مبهوت مانده‌ام بنویسم کدام را

تفسیر چشم‌های تو برهان عاشقی‌ست
می‌خوانم از نگاه تو خیرالکلام را

هر راهبی که دید تو را گفت دیده است
با چشم خود مسیح علیه‌السلام را

هر جا که تو قدم بزنی «سُرَّ من رَءا»ست
سرشار کردی از نفست هر مشام را

اما قدوم سبز تو ای کعبهٔ بهشت
حسرت به دل گذاشته بیت الحرام را

دیدند دشمنان تو حیران و مضطرب
آرامش نگاه تو و شیر رام را

دست سخاوت تو و چشم عنایتت
پر کرده از نسیم سحر صبح و شام را

از ما مگیر، ای همه باران و روشنی
لطف مدام و مرحمت مستدام را